شعر ها و یادداشت های محسن با فکر

ساخت وبلاگ
حیدرومطبوعاتی ملی لاهیجانتقدیم به همسرارجمندشان خانم شهنازدوستدارودخترنازنینشان یلدارامبدحیدرانسانی بود مثل همه ی ماکه حالا دراینجاجمعیم وخاطره هایش رابرای همدیگرمرورمیکنیم.سالهادربسترزمین وزمان بالیدوسرانجام سردرزیرنقاب خاک کشیدوازپس این آمدن ورفتن ،خاطره هایی ازخودبرجای گذاشت دریادهمه ی کسانیکه بااو،لحظات ودقایق وماهها وسالهای زندگی راپرداختند.این حرف درستی است که زندگی ،یک تصادف است ،امامرگ یک ضرورت.حیدرهم مثل همه ی ما دراثرهمین اتفاق است که پابه عرصه ی هستی گذاشت وبنابرهمین ضرورت است که دیگردرمیان مانیست،اماآنچه که درباره ی حیدربایدگفت ،نقشی است که دراشاعه ی فهم ومعرفت شهرماداشت،اگرچه که نقش او فراترازیک بنگاه توزیع کتاب نبوده امادرهمان نقش ،ویژگی هایی داشت که اورانسبت به سایرهمکارانش امتیازمیداد.غالب کتابهایی راکه به کتابفروشی اش وارد میکردخوانده بودومیتوانست آنهارابه جویندگان دانش وآگاهی معرفی کندوحتی چندانی هم درملاحظه ی فروش وتبدیل آن به پول نبودبرای کسانیکه توانایی خرید آنرانداشتندوهرکتابی رابه هرکسی که طالب خواندن آن بودبرای هرمدت به امانت میداد.معنای دوستی ورفاقت رامیفهمیدودراین راه برای همه مایه میگذاشت.بارها،جوازکسب اش را،درگروی هربانکی میگذاشت که دوست وآشنایی رابرای گرفتن وام به آن دچارمیکرد.ازهرعنوان کتاب که درکتابفروشی اس برای فروش داشت ،نسخه ای رابرمیداشت وبه خانه میبرد وباآن کتابخانه ی شخصی اش رامی انباشت وغنی میکرد.کتابفروشی ملی لاهیجان ،بخشی ازهویت تاریخی ومحلی لاهیجان است که تاسیس آن مربوط به دهه ی چهل شمسی است .دراواخراین دهه که پای ما به کتابخوانی ومجله خوانی بازشدباکتابفروشی ملی لاهیجان هم به عنوان تامین کننده ی بخش عمده ی نیازهای روحی مان آشناشدیم وا شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 12:48

سادات شاه نظریتقدیم به استادطلوعی،بیژن وبهشته عزیزدرطی سالهای اخیربامفاهیمی ماننداطلاق نسلها به دهه هاروبروییم که برای هرکدام ازاین نسلها ،ویژگیهاوصفاتی رابرمیشماریم که آنهارانسبت به نسلهای قبل وبعدازخودمتمایزومتفاوت میکند.ازآنجاکه امروزدراینجاجمع شدیم تاازبانویی یادکنیم وخاطره ی عزیزش راگرامی بداریم که تاریخ تولدش متعلق به یکی ازسالهای پایانی دهه ی سی است بدنیست تامختصری درباره این نسل ودغدغه هایش صحبت کنیم تابلکه مقداری ازباراندوه وملامتی راکه بردوش این نسل غریب افتاده بکاهیم.نسلی که حالا سالهای پیری اش رادرکنارنوه هایش میگذراندودرطی این سالهابرخی ازهمراهان ودوستانش راازدست داده اندکه جاداردیادآن رفتگان رانیزگرامی بداریم.متولدین دهه ی سی ،جوانان شگفت انگیزی بودندکه بربسترنامرادیها وناکامیهای نسلهای پیش ازخوددررسیدن به آزادی واستقلال ورفاه وعدالت اجتماعی واصلاح اموربالیدندوازپس همه ی آن ناکامیهادل درگروامواجی سپردندکه ازراه میرسیدوآنهاراازیک گوشه ی تاریخ به سوی دیگرآن انداخت.این نسل که نابسامانیهارامیدیدوبطورغریزی بحرانهای قریب الوقوع آینده راپیش بینی میکرد،دل درگروتغییرات وتحولات پیش آمده بست وازروی عشق وعلاقه اش به بهبودشرایط اقتصادی واجتماعی وسیاسی به آن امیدبست.این نسل ،کمترین رابرای خوداماهمه چیزرابرای آحادمردم میخواست .پای بندی به عهدوپیمان،توقع وانتظارکم،سادگی ودوری ازتجمل وایستادگی دربرابرمشکلات ازخصوصیات عمده ی متولدین دهه سی است که دربانوی ارجمندموضوع وسوژه ی مراسم امروزنیزبه فراوانی دیده میشد.متولدین دهه سی ازآنجاکه غالبا درخانواده های پرجمعیت ،نشوونمایافتندازهمان محیط خانواده وکودکی باروحیه تعاون وهمکاری ومدارا وتحمل شرایط دشوارزندگی آشناشدندوپرورش یافتندوهمه این شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 12:48

سه پلّه از شصت سالگی(نگاهی به مجموعه داستان«خواب اَسب» نوشته‌ی هادی غلام دوست)محسن بافکر لیالستانیاز هادی غلام دوست، نویسنده‌ی مشهور گیلانی، تاکنون دهها عنوان رمان، مجموعه‌ی داستان و آثار پژوهشی ارزنده‌ای خوانده‌ایم.«خواب اَسب»، تازه‌ترین کتاب چاپ شده‌ی این نویسنده‌ی پر کار است که با مباشرت نشر خزه در 160 صفحه و شمارگان 300 نسخه و بهای110000 تومان در سال 1402 منتشر شده است. این کتاب که حاوی 38 داستان کوتاه و بلند است و تسلطّ نویسنده را به ظرافت زبان و ادبیات فارسی و دریای بیکران واژگان آن نشان می‌دهد در فضائی ساده و رئالیستی فراهم آمده و دغدغه‌های انسان مدارانه‌ی غلام دوست را با ایجاد فضاهای داستانی مناسب، بازتاب می‌دهد.این مجموعه که در بر گیرنده‌ی داستانهای بین سالهای( 1400 _ 1363 )، یعنی به درازای تقریبی چهل سال است، در عین حال نشان‌دهنده‌ی، سیر تحوّل ادبی و معرفتی نویسنده در طی این سالهای مدید است. اگر چه که در طی این سالها آثار پرشماری از او انتشار یافته باشد امّا این کتاب، به تنهایی، می‌تواند کار منتقد و پژوهشگر آثار داستانی را در زمینه‌ی بررسی سیر تحوّل فکری و زبانی غلام دوست، آسان کند. در داستان خواب اَسب که تاریخ نگارش آن 1400 است و نام این مجموعه نیز از آن گرفته شده و برای «ایلیا»یِ جوانِ از دست شده نوشته است، اوج خلاقیت ادبی و داستان نویسی غلام دوست آشکار است:« لحظه‌ای در دل سیاه آسمان، خطی روشن پدید آمد و ناپدید شد. ناگهان آسمان غرید. آنی تندری برخاست. اَسب سفید جوان، بی‌اختیار و به یک باره تکانی به تنِ کشیده‌ی زیبای خویش داد و بار سنگین‌اش مانند قالی سنگین آب خورده‌ای از دوش دیوار تنش بر زمین افتاد و . . . »ص19از شگردهای داستانویسی غلام دوست که در برخی از مجموعه‌ه شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 26 بهمن 1402 ساعت: 12:02

خیابانهایی که....

هنوزهم بیقرارروزهایی هستم
که به ارزانی ازدست داده ام
نشانی ات اماپیداست
جایی درهمین حوالی
روبروی پنجره ای که هرروز،
به سوی جهان میگشایم
تاکوچه ها وخیابانهایی راببینم
که هیچگاه ،آنهاراباتونپیموده ام

محسن بافکرلیالستانی

شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت: 15:34

خوابی آرام درشب های دلواپسی-------------------------------------گام برمی دارد درباغ وبا رویاهایش پر می کند زنبیلش را -این قطعه با بوته هایش باید آفتابی باشد برابر ابرهای تیره ی آسمان دخترم خوابی آرام درشب های دلواپسی اش -این قطعه با ردیف های درختانش شهابی باشد درشب های تیره ی آسمان پسرم وبرای نیمروزهای بلند تشنگی اش آبی گوارا چشمه ای که از کنار چپرهایش می جوشد این قطعه ی احاطه شده دردرختان لیمو هم عصایی باشد در روزهای بی تکیه گاهی همسرم برای تمامی سالیانی که من نیستم اینک اما در غروب غم انگیزی که گلوی ثانیه هایش را می فشارد نه باغی ماند ونه درختانی ونه حتی چشمه ای وچپرهایی تنها شبحی ازجنگل که راست ایستاده است برجنازه ی باغ وزوزه های شغالان وباد وکفتاران ......محسن بافکرلیالستانی تیرماه 83ازمجموعه :شعرهای نوشته نشده،نشرایلیا،۱۳۸۸ شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت: 15:34

شاعر معروف ترین باغ چای دنیا لیالستان محسن بافکر لیالستانی دوست فرهیخته و خوشرو ،را هر صبح بهنگام دم دادن چای بیاد می آورم و البته با شعرهای ناب اش که بوی کوه ها و سبزه زاران گیلان می دهد .مناظر زیبا و بی مثال لیالستان بسیار دلفریب اند اما شاعر خوش کلام ،درد و رنج کارگران و زحمتکشان مزارع و چای باغ را بیاد دارد و بی رخ زیبای چهره های مظلوم دختران و مادران و مردان زحمتکش ، شعر نمی گوید. شعر متعهد بافکر از انسان و از طبیعت جنگل و کوه ریشه میگیرد............برای رسیدن به " بام مه آلود قله ی زیبای درفک " با استاد محسن بافکر گپ و گفت کوتاهی داشتیم ، تا قبل از دورهمی ،که از همان ابتدا بدل ما ن نشست.وقتی دفتر شعرش را بدست گرفت ، ناله های سه تار شیون گرفت و خود بخود ترانه ای شد تا دفتر های زیبای نان و ریحان و بید مشکون شاخان بگوش دوستان مشتاق برسد.....یادی نمیکنم دگر از خانه و وطن ،درجاده ی خیال ،مسافر اگر شدم. باغم اگرچه خشک ، ولی بارور شدم ،از بارش بهار تو دایراگرشدم .............(دشواری وظیفه ی شعر و زند گی)...امید و سرزندگی و نشاط در اشعار شاعر لیالستانی موج می زند...درتماشاگه جلوه های مسیر می سرایدچنین که چنگل ما شد،تهی ،زغرش شیر/ نمانده نیز درآن ،زوزه ی شغال دلیرعجب که با همه ی خشکسالی و قحطی ، فراهم آمده ست ، هنوز آب و نان و چای و پنیرخشن مباش که زخم گلوله خواهد کرد ؛ میان پیر و جوان ، خشم و کینه را تکثیرمیان برزخ اقبال و نفی عام ،اگر گم است / غزل اگر نکند ، رنج خلق را تصویر........حجره ی باصفای جناب دوست محسن بافکر عزیز در روستای زیبای لیالستان به بوی چای خوش طعم آغشته ست.میگوید قیمت ها همان است که از بهار گفتم و هیچ تغیری نمیکند.حجره ی کوچک بهانه ای ست برای دیدار با دو شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 86 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1402 ساعت: 14:58

در تب وتاب بسی واقعه قایم شده ام داستان داشت!که اینگونه مقاوم شده امباعث درد سرت بوده ام از روز نخست باید ای دوست ببخشی که مزاحم شده ام خلق وخویم همه طوفانی ودریایی بود دیدم اورا وکمی نرم وملایم شده ام اثر تندی خوی تو ورفتارتو بود اگر اندازه ی دریا متلاطم شده ام گفته بودی که نیازی به تو چون نیست برو باز امروز چرا اینهمه لازم شده ام ؟چونکه بود علت مطرودی من جاهلی ام بعد از آن تجربه آوردم وعالم شده ام هرگز ای یار پس ازاین نپذیری مارا بار ها چونکه بدی کردم ونادم شده ام واژگون می کنی آخر تو مرا با ستمت چون گمان می بری آلوده وظالم شده ام عشق بوده ست ستایشکده ی من که چنین قد وبالای ترا عابد وخادم شده ام وقتی امید به دیدار تو پیدا کردم سوی شهر تو از آن ثانیه عازم شده ام تا به گوشت برسد قصه ی شوریدگی ام چند روزیست که لب بستم وصایم *شده ام کلمات از تو به نوک قلمم جاری شد نیست اینگونه که خود شاعر دایم شده ام بارش ابری و انبوه وپراکنده که من سبز چون دشت از آن لطف مداوم شده ام عاشقانه ست اگر این غزل تازه ی من شاید از عارضه ی دغدغه سالم شده ام !!شعر - این است که امروز نوشتم آنرا تو مپندار جفنگی ست که راقم شده ام محسن بافکر لیالستانی *صایم :روزه دار -وکسیکه برای رساندن صدای اعتراض خود لب از خوردن غذا می بنددازدفتر،شقایق بردرخت انار،چاپ وانتشار۱۳۹۴نشرفرفنگ ایلیا شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 85 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1402 ساعت: 14:58

چای زاران است وباران است وباغستان سبز ---------------------------------------------------از کدام ابر است این نم نم که می باراندم برکدامین سمت طوفان بلا می خواندم بسته ام دل در کمند سالهای دیر ودور این نشان پیوسته در ذهن وزبان می ماندم تا به شکل تازه ای از خاک سر بر آورم سال وماه عمر همچون دانه می افشاندم همچو سنگم پای برجا در ستیز ناکسان دشمن اما درلباس دوست می غلطاندم بی تو محوم باتو باقی تا جهان باقیست چون -در کنار دوست جان کندن نمی میراندم مطلبی پنهانم از فهم کسان گنگ ونهان این عجب !یار نکو اندیش من می داندم من کجا و درک رمز وراز عشق ودوستی !اوست هم این نکته با تدبیر می فهماندم شرط من در عشق او پیمودن راه بلاست گر نگریاند مرا از خویش می رنجاندم بین مهر وکینه اش فرصت به مویی بسته است گاه می خواند به خود گاهی زخود می راندم آزمودم همچو حافظ بخت خود را در وطن ماندن اینجا بیش از این برخاک می مالاندم گرچه نتوانم که عیب این غزل پنهان کنم من خود آن نقصم که لطف یار می پوشاندم جاده لغزان است وخوف رهزن وبیم سقوط نیست یاری غیر خود تا باز برخیزاندم چای زاران است وباران است وباغستان سبز شور عشق است آنکه دراین عرصه می رقصاندم محسن بافکرلیالستانی اردیبهشت 81از دفتر :اقلیم هوشیاری ما،چاپ وانتشار۱۳۹۰،ایلیا شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 83 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1402 ساعت: 14:58